طهوراطهورا، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

هدیه زیبای خداوند

عكس خانوادگي

  به نظر شما کدوم یکی از اين بچه ها طهوراست؟ آفرین درست فهمیدین   اونی که از همه کوچکتره و بغل تنها دختر خالشه که اسمش فائزه است و طهورا بهش میگه داداشی چون داداش فائزه به اون میگه داداشی این اسم و طهورا یاد گرفته اونی که اون پایین و داره میفته  محمد فاضل داداش فائزه است که ٥ ماه از طهورا بزرگتره و طهورا بهش میگه بوبو   اونی هم که بغلش کرده محمد حسین پسر خاله دومی طهوراست که  طهورا محسین صداش میکنه  اونیم که اون وسط گیر کرده محمد مهدی پسر خاله سومی طهوراست  من و مامانش با هم دوقلو هستیم و با طهورا  یه مهد میرن طهورا بهش میگه مهدی  خلاصه این ٥ تا نوه مامانی  از ...
12 شهريور 1390

مسافرت

    سلام به همه دوستان چند هفته پیش من و بابایی و طهورا به یه مسافرت یه هفته ای رفتیم جاتون خالی خیلی خوش گذشت با اجازتون رفتیم به سمت اصفهان و شهر کرد اصفهان رو که همه خوب میشناسن ولی شهر کرد رو نمیدونم اگه رفتید که خوش به حال تون ولی اگه نرفتین حتما حتما برین چون جای بسیار زیبا و باصفاییه ولی متاسفانه اگه ١٠ روز زودتر رفته بودیم حتما لاله های  واژگون رو هم ميديدم ولي صدحيف كه قسمت ما نشد  انشاالله سال ديگه بتونيم بريم اصفهان كه طهورا خانم خيلي اذيت كردن و ما رو پشيمون كردن از مسافرت اخه بچم مريضم بود كه بيشترش هم به خاطر همين بود ولي شهركرد خيلي خيلي خوش گذشت  اين عکسی رو هم که دربالا مشا...
8 شهريور 1390

خورشت سيب زميني

با سلام به همه مامان و باباها و ني ني ها ديروز من و باباي طهوري رفتيم در مهد دنبالش وقتي سوار شد بعد از سلام واحوالپرسي ازش پرسيدم ماماني نهار چي خوردي گفت پلو گفتم پلو با چي ؟ گفت خورش گفتم خورش چي بوديكم فكر كرد بعدگفت خورشت سيب زميني منو باباش زديم زير خنده منظور بچم خورشت قيمه بود آخه طهورا عاشق سيب سرخ كرده است براي همين فقط همون رو يادش بود   ...
5 شهريور 1390

چه طوری روزه رو بخوریم؟

سلام به همگي ني ني ها و مامان و باباهاشون نماز و روزه همگيتون مقبول درگاه خداوند روز جمعه طهورا خانم رفته بود خونه مادربزرگش  از اونجا براي مامان وباباش روغن جوشي آورده بود  بعد برد براي باباش  بابايي بهش گفت  ممنون دخترم من روزه ام بعدا ميخوزم طهورا هم اصرار كه نه بابايي بخور بعد رو كرد  به باباش و گفت بابايي بگوالهم صل علي محمد و علي محمد بعد بخور منو باباش بايه حالت تعجب بهش نگاه كرديم و زديم زير خنده طهورا هم با خنده ما كلي خنديد   ...
18 مرداد 1390

اسب سفيد

اسب سفيدم               خیلی  نا نازه                              خوابش مياد                                             ميره بازي ...
12 تير 1390

موبایل میخوام

روی موبایل بابای طهورا انیمیشن حسنیه طهورا همیشه میگه برام بزارین دیشب که داشتیم با هم تلویزیون نگاه میکردیم رسید به تبلیغات که مربوط با ایرانسل بود داشت گوشی موبایل نشون میداد طهورا  رو کرد به من و گفت: مامان میخوام گوشی موبایل بخرم من که از تعجب میخواستم شاخ دربیارم و خیلی هم خندم گرفته بود گفتم مامانی قربونت برم گوشی میخوای چکار کنی با خنده شیرینی گفت میخوام روش حسنی بزارم میخواستم فقط بخورمش خیلی بامزه گفت منو باباش کلی خندیدیم توی دلم گفتم خدا بسازه بچه دو سال و نیمه الان گوشی میخواد وقتی بزرگتر بشه خدا بهمون رحم کنه ...
20 ارديبهشت 1390

اسم طهورا

باباي طهورا خيلي دوست داشت اسم دخترمون رو زينب بذاريم و من دوست داشتم بذاريم فاطمه اسم طهورا هم توي نظرم بود زمان مجرديم دهه محرم توي برنامه زيارت عاشورا اقاي ثمدي آملي رو دعوت كرده بودن ايشون از روي يه كتاب مقتل ميخوندند و گفتند كه امام حسين دو تا دختر داشتند به نامهاي طهورا و صفورا از همين جا اين اسم هم توي ذهنم مونده  بود اين سه تا اسم رو گذاشتيم وسط قرآن و اسم طهورا از بينشون بيرون اومد اين شد كه اسم دختريمون طهورا خانم شد اميدوارم كه خداوند هم از اين نامگذاري ما خشنود و راضي باشه دختري ما درست روز بعد از عاشورا بدنيا اومد   ...
22 فروردين 1390

تولد

دیروز تولد خاله کوچکه طهورا بود  وقتی هدیه رو دادم به طهورا که بده به خالش چشمتون روز بد نبینه دایی طهورا داشت   عکس میگرفت که طهورا خورد به داییش و بعد خورد به میزو  کیک افتاد روی زمین و طهورا با سر رفت توی کیک حالا دیگه خودتون حدس بزنین چی شد پسر خاله   طهورا که ۵ ماه از طهورا بزرگتره  از اول تولد  همش میگفت کیک تولد منه با دیدن این صحنه حسابی گریه  کرد و به مامانش میگفت طهورا رو میکشم       ...
21 فروردين 1390